گاهی اوقات پیش میاد که آدم پیش خودش کم میاره...خجالت می کشه از قولهایی که یه زمانی به خودش داده و به اونا پایبند نبوده...تازه این احساس وقتی به اوج خودش می رسه که یادش میاد خدا هم شاهد قول دادنش بوده...این جور لحظات تو چه کار می کنی؟
من که ذهنم به حلیم بودن خدا متوجه می شه...که چقدر صبورانه بنده هاش رو کمک می کنه....
نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم..از دل تنگ خودم بنویسم یا از دل غمدیده ی آقا مون..عزیزی که بیشتر از اینکه ما منتظرشون باشیم منتظر ما هستند..منتظرند اعمال ما اونقدر ناب و خوشگل باشه که قلب نازنینشون از ما راضی بشه.. آخه میدونی این ماییم که ادعا میکنیم دوسشون داریم و منتظرشون هستیم..پس باید یه جوری ثابت کنیم دیگه..بد میگم؟؟
بیا از همین حالا شروع کنیم..من فکر میکنم اینکه ما به چیزای خوبی که میدونیم عمل کنیم و همه ی کارامون رو برای رضای خدا انجام بدیم و از کسی توقع نداشته باشیم میتونه شروع خوبی باشه...تو چی فکر می کنی؟
یا علی...
امام صادق(ع):
هر کس شاد می شود که از اصحاب قائم (عج) باشد باید منتظر او باشد
و با پرهیزکاری و اخلاق پسندیده عمل نماید در حالیکه منتظر است.
الغیبه/ص200/ح16
بابا دمت گرم!
حتما میگی واسه چی؟
خب چون اومدی پیش ما دیگه...
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :6339
الهی و ربی من لی غیرک...